سازگار. موافق. (یادداشت مؤلف). - همساز گشتن، موافق و همراه شدن: خروشان از آن جایگه بازگشت تو گفتی که با باد همساز گشت. فردوسی. ، همدم. مونس. قرین. (یادداشت مؤلف) : سخن هیچ مسرای با رازدار که او را بود نیز همساز و یار. فردوسی. ، همسر: که ای خوب رخ کیست همساز تو بدین کش خرامیدن و ناز تو؟ فردوسی
سازگار. موافق. (یادداشت مؤلف). - همساز گشتن، موافق و همراه شدن: خروشان از آن جایگه بازگشت تو گفتی که با باد همساز گشت. فردوسی. ، همدم. مونس. قرین. (یادداشت مؤلف) : سخن هیچ مسرای با رازدار که او را بود نیز همساز و یار. فردوسی. ، همسر: که ای خوب رخ کیست همساز تو بدین کش خرامیدن و ناز تو؟ فردوسی
دهی است از بخش بالای شهرستان اردستان که 226 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و کاردستی مردم قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از بخش بالای شهرستان اردستان که 226 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و کاردستی مردم قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
همخواب. (آنندراج). ضجیع. مضاجع. (یادداشت مؤلف). همسر. هم بالین: ملک پنداشت کآن هم بستر او کنیزک شمع دارد شکّر او. نظامی. گل بر شاخسار سبز و تر هم بستر خار. (جهانگشای جوینی)
همخواب. (آنندراج). ضجیع. مضاجع. (یادداشت مؤلف). همسر. هم بالین: ملک پنداشت کآن هم بستر او کنیزک شمع دارد شکّر او. نظامی. گل بر شاخسار سبز و تر هم بستر خار. (جهانگشای جوینی)
به قطع اضافت، سامان قلیل و متاع بیقدر و قیمت، که بعد از فروختن بماند. (آنندراج). بقیه از کالای دکان. توسعاً بقیه از هر چیزی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). متاع باقیماندۀ پست و به فروش نرسیده. (ناظم الاطباء) : همتم پشت پا به دوران زد خنده بر ته بساط امکان زد. فوقی یزدی (ازآنندراج). مایۀ حسرت بجز آهی دل نالان نداشت ته بساطی غیر گرد، این خانه ویران نداشت. دانش (ایضاً)
به قطع اضافت، سامان قلیل و متاع بیقدر و قیمت، که بعد از فروختن بماند. (آنندراج). بقیه از کالای دکان. توسعاً بقیه از هر چیزی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). متاع باقیماندۀ پست و به فروش نرسیده. (ناظم الاطباء) : همتم پشت پا به دوران زد خنده بر ته بساط امکان زد. فوقی یزدی (ازآنندراج). مایۀ حسرت بجز آهی دل نالان نداشت ته بساطی غیر گرد، این خانه ویران نداشت. دانش (ایضاً)
فرمود بدوستان همزاد تا بر پی او روند چون باد. (نظامی) و کواعب اترابا وکنیزکان هم بالا هم آساهم زاد، موجودی متوهم (از جن) که گویند باشخص در یک زمان تولد میشود و در تمام حیات با او همراه است. توضیح بنا باعتقادی عامیانه همزاد گاه ممکن است باعث زحمت و صدمه زدن به همزاد انسان خویش شود و گاه هم او را به سعادت و مکنت و ثروت می رساند. نیز عامه معتقدند که بعضی از مردم (خاصه جن گیران وغشی ها) باهمزاد خویش رابطه دوستانه یا خصمانه دارند و با آنها روبرو و هم کلام می شوند
فرمود بدوستان همزاد تا بر پی او روند چون باد. (نظامی) و کواعب اترابا وکنیزکان هم بالا هم آساهم زاد، موجودی متوهم (از جن) که گویند باشخص در یک زمان تولد میشود و در تمام حیات با او همراه است. توضیح بنا باعتقادی عامیانه همزاد گاه ممکن است باعث زحمت و صدمه زدن به همزاد انسان خویش شود و گاه هم او را به سعادت و مکنت و ثروت می رساند. نیز عامه معتقدند که بعضی از مردم (خاصه جن گیران وغشی ها) باهمزاد خویش رابطه دوستانه یا خصمانه دارند و با آنها روبرو و هم کلام می شوند